جوان بود وقت ِ رفتنش که رسید هراس تنهایی به جان ِ خیلی ها افتاد.* *وقت رفتن علی اکبر - علیه السلام- که رسید، بانوان از خیمه ها بیرون دویدند :" علی!ارحم غربتنا"
جوان بود وقت ِ رفتنش که رسید هراس تنهایی به جان ِ خیلی ها افتاد.* *وقت رفتن علی اکبر - علیه السلام- که رسید، بانوان از خیمه ها بیرون دویدند :" علی!ارحم غربتنا"
یک پهلوان بود
که شانه هایش تاب یک برگ نامه را نداشت.
برایش امان نامه آورده بودند.
+برای برادرم دعا کنید.
یک آقایی بود که وقتی با دستهای خون آلود
از پشت خیمه ها بیرون می آمد
با خودش فکر کرد :
دیگر کسی برایش نمانده است.