شب ها تا صبح بیدار می نشست و برای همسایه هایش که خواب بودند دعا می کرد ...
پیامیر - صلوات الله علیه - از همان اول گفته بود هم تای ِ او ، فاطمه - سلام الله علیها - است .
دو تا شد کمرش...
وقتی داشت هم تایش را می سپرد به خاک ...
همه توان ِ نداشته اش را که یک جا جمع می کرد می شد یک "سلام "ِ بلند ... سلام های ِ همسرش به قدر یک شهر بی جواب مانده بود ...
و اتوا البیوت من ابوابها و اتقوا الله لعلکم تفلحون
از در خانه ها وارد شوید و پارسایی پیشه کنید تا رستگار شوید.189 بقره
عمر آتش طلبید و آنرا بر در خانه شعله ور ساخت.*
+ روزهای قبل تر از آن دوشنبه
پیش تر از این لباس مشکی ها
در برای داخل شدن بود
نه آتش زدن!
-----------------
*) اسرار آل محمد، حدیث 4
بغض کرد.
یادش آمد : مرد - صلی الله علیه و آله و سلم - گفته بود سپرت را بفروش و با پولش زندگی بساز برای فاطمه ام اما نگفته بود دخترم ، خودش سپر می شود برایت ..